همش غم!!!!!!!!بسه دیگه
تاريخ : جمعه 29 / 6 / 1391برچسب:, | 16:8 | نویسنده : م

زنه دیروقت به خونه رسید آهسته کلید رو انداخت و درو باز کرد و یکسر به

اتاق خواب سر زد

ناگهان بجای یک جفت پا دو جفت پا داخل رختخواب دید

بلافاصله رفت و چوب گلف شوهرش رو برداشت و تا جایی که میخوردند آن دو را

با چوب گلف زد و خونین و مالی کرد.

بعد با حرص بطرف اشپزخانه رفت تا ابی بخورد

با کمال تعجب شوهرش را دید که در آشپزخانه نشسته است.

شوهرش گفت سلام عزیزم!

پدر و مادرت سر شب از شهرشون به دیدن ما اومده بودند چون خسته بودند

بهشون اجازه دادم تو رختخواب ما استراحت کنند

راستی بهشون سلام کردی؟؟؟؟؟؟